در کوره غم سوختنم مایه کامست از کلیم غزل 118

در کوره غم سوختنم مایه کامست

1 در کوره غم سوختنم مایه کامست آتش به از آبست در آن کوزه که خامست

2 بیمصلحت ساقی این دور نباشد گر گریه میناست و گر خنده جامست

3 آسیب جهان بیش رسد گوشه نشین را دامن نبود در ره آن صید که رامست

4 دل را چه تفاوت کند ار لطف تو کم شد کم حوصله خود پیشتر از باده تمامست

5 از نور خرد کس نرسیدست بجائی این عقل چراغیست که در خانه حرامست

6 مشاطه حسن تو بود بخت سیاهم محبوبی شمع اینهمه از پرتو شامست

7 گر حلقه دامست و گر حلقه زنجیر سر حلقه بغیر از من دیوانه کدامست

8 در خیل اسیران تو هرچند نگنجد خرسند کلیم از تو بپرسیدن نامست

عکس نوشته
کامنت
comment