در آتش عشق مهوشان رفت از کلیم غزل 60

در آتش عشق مهوشان رفت

1 در آتش عشق مهوشان رفت آسان پی دل نمی توان رفت

2 دل از پی درد او روان شد منزل دنبال کاروان رفت

3 این مهمان نخوانده آه شد خوار زبس، بر آسمان رفت

4 تیر تو گرفت کشور دل این مژده بخانه کمان رفت

5 راه سفرت دلا نبستست گاهی از خویش می توان رفت

6 ای گلبن تازه خار جورت اول در پای باغبان رفت

7 با جذبه دام، بی پر و بال بتوان چو سفیر از آشیان رفت

8 عاشق شمعست و قدر او را وقتی دانند کز میان رفت

9 آوارگی کلیم خواهم کز هند توان باصفهان رفت

عکس نوشته
کامنت
comment