- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آخر چه شد که راه جفا برگرفتهای بیهیچ جرم سایه ز ما برگرفتهای؟
2 خود در طریق جور محابا نمیکنی یکبارگی حجاب حیا برگرفتهای
3 مردی شمردهای که دلم را شکستهای بستر عرق که کوه ز جا برگرفتهای
4 ما خود به دست غم بدو انگشت کشتهایم تو هر زه تیغ غمزه چرا برگرفتهای؟
5 افکندیم به خاک ره آخر چرا؟ چه بود؟ نه خود ز خاک راه مرا برگرفتهای
6 ما دیده از خطای تو بر هم نهادهایم پس تو صواب ما به خطا برگرفتهای
7 ما دفع روزگار به نام تو میکنیم تو خود دو مرده تیغ جفا برگرفتهای
8 بر دست خویش بوسه ده اکنون که کشتیم کالحق سری بزرگ ز پا برگرفتهای
9 گویی که من ترا ام و خونم همیخوردی ای ساده دل مرا ز کجا برگرفتهای؟
10 بر خود نوشتهای به همه عیبها مرا وانگه به خطّ خویش گوا برگرفتهای
11 با خاک ره برابرم از بهر آنکه تو هستیّ و نیستیم برابر گرفتهای
12 باری بدانمی که چو بفکندهای مرا از روی اختیار کرا برگرفتهای