- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در پرده ره ندادند وقت سخن صبا را من نیک می شناسم پیغام آشنا را
2 عیش دیار غربت چون برق در گذار است نتوان به قید کردن ذوق گریزپا را
3 وجد و سماع صوفی، خالی از آن مقام است چیزی به یار ماند، آن آهو خطا را
4 از خرده یی که دارد گل در قبا نگنجد جایی که هست ذوقی می گردد آشکارا
5 با فقر و تنگدستی شوم است عجب و مستی در کشور غیوران نخوت کشد گدا را
6 بر قدر قابلیت دادند هرچه دادند حق راست بر تو حجت تهمت منه قضا را
7 از مرغزار عقبی یا سبزه زار دنیا تا دانم از کجایی، حرفی بگو خدا را
8 انصاف و مهربانی، عهد از جهان برانداخت شد راستی خوش آمد، شد دوستی مدارا
9 با شاه عشق بازان آخر کسی بگوید بی آب و دانه کشتی مرغان خوش نوا را
10 از کاهش محبان بر قدر خود فزایند با این خسیس مردم، یاری مگیر یارا
11 خوش فطرتی «نظیری » حل دقیق خود کن حاصل ز کار مردم بانگی است آسیا را