در گریه از بس نازکی رخ مانده از غالب دهلوی غزل 197

غالب دهلوی

آثار غالب دهلوی

غالب دهلوی

در گریه از بس نازکی رخ مانده بر خاکش نگر

1 در گریه از بس نازکی رخ مانده بر خاکش نگر وان سینه سودن از تپش بر خاک نمناکش نگر

2 برقی که جانها سوختی دل از جفا سردش ببین شوخی که خونها ریختی دست از حنا پاکش نگر

3 آن کو به خلوت با خدا هرگز نکردی التجا نالان به پیش هر کسی از جور افلاکش نگر

4 تا نام غم بودی زبان می گفت دریا در میان دریای خون اکنون روان از چشم سفاکش نگر

5 آن سینه کز چشم جهان مانند جان بودی نهان اینک به پیراهن عیان از روزن چاکش نگر

6 بر مقدم صید افگنی گوشی بر آوازش ببین در بازگشت توسنی چشمی به فتراکش نگر

7 بر آستان دیگری در شکر دربانش ببین در کوی از خود کمتری در رشک خاشاکش نگر

8 تا گشته خود نفرین شنو تلخ ست بر لب خنده اش زهری که پنهان می خورد پیدا ز تریاکش نگر

9 ها خوبی چشم و دلش ها گرمی آب و گلش چشم گهربارش ببین آه شررناکش نگر

10 خواند به امید اثر اشعار غالب هر سحر از نکته چینی در گذر فرهنگ و ادراکش نگر

عکس نوشته
کامنت
comment