-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در گریه از بس نازکی رخ مانده بر خاکش نگر وان سینه سودن از تپش بر خاک نمناکش نگر
2 برقی که جانها سوختی دل از جفا سردش ببین شوخی که خونها ریختی دست از حنا پاکش نگر
3 آن کو به خلوت با خدا هرگز نکردی التجا نالان به پیش هر کسی از جور افلاکش نگر
4 تا نام غم بودی زبان می گفت دریا در میان دریای خون اکنون روان از چشم سفاکش نگر
5 آن سینه کز چشم جهان مانند جان بودی نهان اینک به پیراهن عیان از روزن چاکش نگر
6 بر مقدم صید افگنی گوشی بر آوازش ببین در بازگشت توسنی چشمی به فتراکش نگر
7 بر آستان دیگری در شکر دربانش ببین در کوی از خود کمتری در رشک خاشاکش نگر
8 تا گشته خود نفرین شنو تلخ ست بر لب خنده اش زهری که پنهان می خورد پیدا ز تریاکش نگر
9 ها خوبی چشم و دلش ها گرمی آب و گلش چشم گهربارش ببین آه شررناکش نگر
10 خواند به امید اثر اشعار غالب هر سحر از نکته چینی در گذر فرهنگ و ادراکش نگر