در شهر فتنه ای شد می دانم از که از جلال عضد غزل 89

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

در شهر فتنه ای شد می دانم از که باشد

1 در شهر فتنه ای شد می دانم از که باشد تُرکی ست فتنه افکن پنهانم از که باشد

2 هر روز اندرین شهر خلقی ز دل برآیند گر دیگری نداند من دانم از که باشد

3 هر دم گذشت از حد، معلوم نیست تا خود سامانم از که خیزد، درمانم از که باشد

4 درمان دردمندان در هجر چون تو باشی گر من به درد هجران، درمانم از که باشد

5 هرگز بر محبّان یکدم نمی نشینی گر آتش محبّت بنشانم از که باشد

6 چون کرد طرّه تو صبر جلال غارت من بعد اگر صبوری نتوانم از که باشد

عکس نوشته
کامنت
comment