- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در شهر بحسن تو رویی نتوان دیدن از دل نشود پنهان روی تو بپوشیدن
2 من در عجبم از تو زیرا که ندیدستم از ماه سخن گفتن وز سرو خرامیدن
3 هنگام بهار ای جان در باغ چه خوش باشد بر یاد تو می خوردن بر بوی تو گل چیدن
4 با پسته خندانت گر توبه کند شاید هم قند ز شیرینی هم پسته ز خندیدن
5 در ملکش اگر بودی مانند تو شیرینی فرهاد شدی خسرو در سنگ تراشیدن
6 در مذهب عشاقت آنراست مسلمانی کورا نبود دینی جز دوست پرستیدن
7 کردیم بسی کوشش تا دوست بدست آید چون بخت مدد نکند چه سود ز کوشیدن
8 تا دیده خود بینت با غیر نظر دارد گر چشم ز جان سازی او را نتوان دیدن
9 از تیغ جفای او اندیشه مکن ای سیف تأثیر ظفر نبود از معرکه ترسیدن