- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در شهر اگر زمانی آن خوش پسر برآید ازهر دلی و جانی سوزی دگر برآید
2 درآرزوی رویش چندین عجب نباشد گرآفتاب ازین پس پیش از سحر برآید
3 چون سایه نور ندهد براوج بام گردون بی نردبان مهرش خورشید اگر برآید
4 گربر زمین بیفتد آب دهان یارم از بیخ هر نباتی شاخ شکر برآید
5 ازبهر چون تو دلبردر پای چون تو گوهر ازابر در ببارد وز خاک زر برآید
6 گفتم که آب چشمم بر روی خشک گردد چون بر گل عذارش ریحان تر برآید
7 من آن گمان نبردم کز خط دود رنگش چون شمع هر زمانم آتش بسر برآید
8 جسم برهنه رو راشرط است اگر نپوشد آنرا که دوست چون گل بی جامه دربرآید
9 دامن بدست چون من بی طالعی کی افتد آنرا که از گریبان شمس و قمر برآید
10 باری بچشم احسان در سیف بنگرای جان تا کار هر دو کونش زآن یک نظر برآید