-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در کبودی فلک چون مه من نیست مهی بر سر هیچ مهی نیست هلال سیهی
2 روشن از آه نشد ظلمت نومیدی ما وه که مردیم و نبردیم بوصل تو رهی
3 چو ربودی دل و دینم عوضی کن بوصال بگدایی چه روا ظلم کند چون تو شهی
4 ای که داری گه و بی گاه نظرها برقیب می توان جانب ما هم نگهی کرد گهی
5 هدف تیر تو گشتیم که از گوشه چشم گاه گاهی کنی از دور سوی ما نگهی
6 جور کردی بمن ای ماه بترس از آهم من نه آنم ز من آزرده شوی بی گنهی
7 مرد در سعی فضولی و بجایی نرسید ز آن که دریای غم عشق ترا نیست تهی