در کبودی فلک چون مه من از فضولی بغدادی غزل 397

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

فضولی بغدادی

در کبودی فلک چون مه من نیست مهی

1 در کبودی فلک چون مه من نیست مهی بر سر هیچ مهی نیست هلال سیهی

2 روشن از آه نشد ظلمت نومیدی ما وه که مردیم و نبردیم بوصل تو رهی

3 چو ربودی دل و دینم عوضی کن بوصال بگدایی چه روا ظلم کند چون تو شهی

4 ای که داری گه و بی گاه نظرها برقیب می توان جانب ما هم نگهی کرد گهی

5 هدف تیر تو گشتیم که از گوشه چشم گاه گاهی کنی از دور سوی ما نگهی

6 جور کردی بمن ای ماه بترس از آهم من نه آنم ز من آزرده شوی بی گنهی

7 مرد در سعی فضولی و بجایی نرسید ز آن که دریای غم عشق ترا نیست تهی

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر