در آن نفس که بمیرم در آرزوی از سعدی شیرازی غزل 403

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

1 در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

2 به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم

3 به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم نظر به سوی تو دارم غلام روی تو باشم

4 به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم

5 حدیث روضه نگویم گل بهشت نبویم جمال حور نجویم دوان به سوی تو باشم

6 می بهشت ننوشم ز دست ساقی رضوان مرا به باده چه حاجت که مست روی تو باشم

7 هزار بادیه سهل است با وجود تو رفتن و گر خلاف کنم سعدیا به سوی تو باشم

عکس نوشته
کامنت
comment