در گمانی که: به غیر از اوحدی مراغه‌ای غزل 116

اوحدی مراغه‌ای

آثار اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

در گمانی که: به غیر از تو کسی یارم هست؟

1 در گمانی که: به غیر از تو کسی یارم هست؟ غلطست این، که به غیر از تو نپندارم هست

2 حیفت آمد که: دمی بی غم هجران باشم زانکه امید به وصل تو چه بسیارم هست!

3 آخر، ای باد، که داری خبر از من تو بگوی: گر شنیدی که به جز فکرت تو کارم هست؟

4 گر بغیر از کمر طاعت او می‌بندم بر میان کفر همی بندم و زنارم هست

5 در نهان چارهٔ بند غم او می‌سازم با کسی گر سخنی نیز به ناچارم هست

6 گفت: بیخت بکنم، گر گل وصلم جویی بکند بیخ من آن دلبر و اقرارم هست

7 زر طلب می‌کند آن ماه و ندارم زر، لیک تن بی‌زور و رخ زرد و دل زارم هست

8 گرچه از چشم بینداخت مرا یار، هنوز گوش بر مرحمت و چشم به دیدارم هست

9 نار آن سینه و سیب زنخ و غنچهٔ لب به من آور، که دلم خستهٔ بیمارم هست

10 سر آن نیست مر کز طلبش بنشینم تا توان قدم و قوت رفتارم هست

11 اوحدی وار ز دل بار جهان کردم دور به همین مایه که: پیش در او بارم هست

عکس نوشته
کامنت
comment