- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در آن گلشن که گلچین در به روی باغبان بندد نمیدانم به امّید چه بلبل آشیان بندد
2 خدنگش رخنهها در استخوانم کرد و حیرانم که تا کی در کمینم آسمان زه در کمان بندد
3 چو شد بیرون ز کف فرصت چه کامی یابم از وصلش زهی حسرت که نخل من ثمر فصل خزان بندد
4 حریم خاص عشقست این که از غیرت نگهبانش ز هرکس در گشاید بر رخش اول زبان بندد
5 طبیب خسته کی دل میتواند بر تو بست ای مه که در کوی تو خود را بر سگان آستان بندد