-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در طرب ز ازل بر من حزین بستند گشاد نیست دری را که اینچنین بستند
2 بریدم از همه عالم برای خاطر دوست کمر به دشمنیام عالمی ازین بستند
3 کف بریده ما آشکار شد، ور نه هزار دست شکسته در آستین بستند
4 نه کافرم، نه مسلمان، که با ترانه عشق لبم ز زمزمه صوت کفر و دین بستند
5 نرست شاخ گلی چون تو از زمین، هرچند که آب چشمه خورشید بر زمین بستند
6 چو غنچه در دل قدسی هزار جا گره است ز هر گره که بر آن زلف عنبرین بستند