در طرب ز ازل بر من حزین بستند از قدسی مشهدی غزل 253

قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

قدسی مشهدی

در طرب ز ازل بر من حزین بستند

1 در طرب ز ازل بر من حزین بستند گشاد نیست دری را که اینچنین بستند

2 بریدم از همه عالم برای خاطر دوست کمر به دشمنی‌ام عالمی ازین بستند

3 کف بریده ما آشکار شد، ور نه هزار دست شکسته در آستین بستند

4 نه کافرم، نه مسلمان، که با ترانه عشق لبم ز زمزمه صوت کفر و دین بستند

5 نرست شاخ گلی چون تو از زمین، هرچند که آب چشمه خورشید بر زمین بستند

6 چو غنچه در دل قدسی هزار جا گره است ز هر گره که بر آن زلف عنبرین بستند

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر