در جستجوی وصلت، آن رهرو بلایم از کلیم غزل 496

در جستجوی وصلت، آن رهرو بلایم

1 در جستجوی وصلت، آن رهرو بلایم کز فرق همچو شانه بگذشته خار پایم

2 یکپای در خرابات، پای دگر بمسجد یکدست رهن ساغر یکدست در دعایم

3 تا سینه چاک کردم ناخن تمام فرسود اکنون بعقده دل درمانده چون درایم

4 در گلشنی که خارش نگرفت قیمت گل خاکم بسر که دایم چون آب کم بهایم

5 تا آشنای مائی بیگانه ام ز عالم مستغنی از طبیبان از درد بیدوایم

6 از تازه گلبن خود پیوند تا بریدم با هیچکس نسازم گوئیکه خار پایم

7 پروانه اسیرم در بزم آفرینش هر شمع ریسمانی می تابد از برایم

8 باشد نمایش من پنهان در آزمایش منگر که تیره بختم شمشیر بی جلایم

9 از بس کلیم رفتم در زیر بار محنت بر دوستان گرانم گر سایه همایم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر