1 در حسرت آن شمع طرب بعد هلاکم پروانه توان ریخت ز هر ذرهٔ خاکم
2 خونم به صد آهنگ جنون ناله فروش است بیتاب شهید مژهٔ عربدهناکم
3 بیطاقتیم عرض نسب نامهٔ مستی است چون موج می از سلسلهٔ ریشهٔ تاکم
4 امروز که خاک قدم او به سرم نیست نامرد حریفی که نفهمد ز هلاکم
5 عالم همه از حیرت من آینه زارست بالیده نگاهی ز سمک تا به سماکم
6 گو شاخ امل سر به هوا تاخته باشد چون ریشه به هر جهد همان در ته خاکم
7 فریاد که دیوانهٔ من جیب ندارد چون غنچه مگر دل دهد آرایش چاکم
8 عمریست نشاندهست به صد نشئه تمنا اندیشهٔ مژگان تو در سایهٔ تاکم
9 تر نیستم از خجلت آیینهٔ هستی تمثال کشیدهست ته دامن پاکم
10 از بال هما کیست کشد ننگ سعادت بیدل ز سرما نشود سایهٔ ما کم
دیدگاهها **