در رهی محمود از عطار نیشابوری الهی نامه 3158

عطار نیشابوری

آثار عطار نیشابوری

عطار نیشابوری

در رهی محمود میشد با سپاه

1 در رهی محمود میشد با سپاه از سپاه و پیل او عالم سیاه

2 هم زمین همچون فلک بود از شرار هم فلک همچون زمین بود از غبار

3 گاو گردون و زمین از بانگ کوس هردو قانع گشته از یک من سبوس

4 بود پیش راه در ویرانهٔ بر سر دیوار اودیوانهٔ

5 چون بدید از دور روی شهریار گفت ای سرگشتهٔ فرتوت کار

6 این همه پیل و سپاه و کار چیست وین همه آشوب و گیر و دار چیست

7 گفت تا با این همه از پیش و پس گردهٔ نان میخورم هر روز بس

8 مرد مجنون گفت من خوش میخورم زانکه من بی این همه شش میخورم

9 چون نصیبت زین همه یک ماندهست گرد کردن این همه بی فائدهست

عکس نوشته
کامنت
comment