1 در شعر سه تن پیمبرانند قولیست که جملگی برآنند
2 گر چند که لانبیه بعدی فردوسی و انوری و سعدی
1 هرکه را باشد نظر ترک قباپوش مرا آفرین گوید تحمل کردن هوش مرا!
2 از خیال قامتش اکنون عصا میبایدم بار سنگین فراقش کرده خم دوش مرا
1 هرکه نوشد از قضا گر جام مشحون تو را میکند درس ادب نیرنگ افسون تو را
2 در طریق عشق اندر وسعتآباد جنون نگذرد غیر از سمند وهم هامون تو را!
1 بس که هستی همه سامان وجود عدم است ساز قانون بقا را ز فنا زیر و بم است
2 دوستان بیهوده در عالم امکان هرگز دلآسوده مجویید که بسیار کم است!