- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در گذر آمد خیالش گفت جان این است او پادشاه شهرهای لامکان این است او
2 صد هزار انگشتها اندر اشارت دیده شد سوی او از نور جانها کای فلان این است او
3 چون زمین سرسبز گشت از عکس آن گلزار او نعرهها آمد به گوشم ز آسمان این است او
4 هین سبکتر دست درزن در عنان مرکبش پیش از آن کو برکشاند آن عنان این است او
5 جمله نور حق گرفته همچو طور این جان از او همچو گوهر تافته از عین کان این است او
6 رو به ماه آورد مریخ و بگفتش هوش دار تا نلافی تو ز خوبی هان و هان این است او
7 شمس تبریزی شنیدستی ببین این نور را کز وی آمد کاسدیهای بتان این است او