1 در مجلس ما دیده بی گریه خونین بی قدر چو پیمانه خالی ز شراب است
1 چون بر رخت آن زلف پریشان لرزد در سینه ما دل طپد و جان لرزد
2 جز زلف سیه کار تو کس دید بگو کفری که چنین بر سرایمان لرزد
1 در سینه که عشق درآمد هوس نماند در وادی که آتشی افتاد خس نماند
2 در سینه بود با تو نفس رشک داشتم چندان کیدم آه که دیگر نفس نماند
1 محنتی هر ساعت از تو پیش می آید مرا پیش محنت های بیش از بیش می آید مرا
2 قصد قتلم چون کند در خواب آن چشم سیاه یاد از بخت سیاه خویش می آید مرا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به