- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در کوی ما که مسکن خوبان سعتریست از باقیات مردان پیری قنلدریست
2 پیری که از مقام منیت تنش جداست پیری که از بقای بقیت دلش بریست
3 تا روز دوش مست و خرابات اوفتاده بود بر صورتی که خلق برو بر همی گریست
4 گفتم و را بمیر که این سخت منکرست گفتا که حال منکری از شرط منکریست
5 گفتم گر این حدیث درست ست پس چراست کاندر وجود معنی و با خلق داوریست
6 گفت آن وجود فعل بود کاندرو ترا با غیر داوری ز پی فضل و برتریست
7 آن کس که دیو بود چو آمد درین طریق بنگر به راستی که کنون خاصه چون پریست
8 از دست خود نهاد کله بر سر خرد هر نکته از کلامش دینار جعفریست
9 گفتم دل سنایی از کفر آگهست گفت این نه از شما ز سخنهای سر سریست
10 در حق اتحاد حقیقت به حق حق چون تو نهای حقیقت اسلام کافریست