1 در من غم شبکور چرا پیچیده است کوراست مگر و یا که کورم دیده است
2 من بر فلکم در آب و گل عکس منست از آب کسی ستاره کی دزدیده است
1 گفت پیغامبر صباحی زید را کیف اصبحت ای رفیق با صفا
2 گفت عبدا مؤمنا باز اوش گفت کو نشان از باغ ایمان گر شکفت
1 وحی آمد سوی موسی از خدا بندهٔ ما را ز ما کردی جدا
2 تو برای وصل کردن آمدی یا برای فصل کردن آمدی
1 در هر فلکی مردمکی میبینم هر مردمکش را فلکی میبینم
2 ای احول اگر یکی دو میبینی تو بر عکس تو من دو را یکی میبینم
1 بوقلمون چند از انکار تو در کف ما چند خلد خار تو
2 یار تو از سر فلک واقف است پس چه بود پیش وی اسرار تو
1 دلا نزد کسی بنشین که او از دل خبر دارد به زیر آن درختی رو که او گلهای تر دارد
2 در این بازار عطاران مرو هر سو چو بیکاران به دکان کسی بنشین که در دکان شکر دارد