1 در کلبه من اگر غباری بینی پیچیده به خویش همچو ماری بینی
2 تنگ ست چنان که دایم از صحن سرای از جرم فلک ستاره واری بینی
1 جان بر نتابد ای دل هنگامه ستم را از سینه ریز بیرون مانند تیغ دم را
2 از وحشت برونم بنگر غم درونم آمیزش غریبی باشد به هوش رم را
1 حق جلوه گر ز طرز بیان محمدست آری کلام حق به زبان محمدست
2 آیینه دار پرتو مهرست ماهتاب شأن حق آشکار ز شأن محمدست
1 هر چه فلک نخواسته ست هیچ کس از فلک نخواست ظرف فقیه می نجست باده ما گزک نخواست
2 غرقه به موجه تاب خورد تشنه ز دجله آب خورد زحمت هیچ یک نداد راحت هیچ یک نخواست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به