1 در دلم مهر تو بهر دگری جا گذاشت در سرم آتش سودای تو سودا نگذاشت
2 با فسون سخنت دعوی اعجاز مسیح بود حرفی لبت آن هم به مسیحا نگذاشت
3 آب یا رب ز که گیرد پس ازین ابر بهار رشک چشم تر من، آب به دریا نگذاشت
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 نیست باکی گر به دستم غنچه سیراب نیست در دل من غنچه پیکان او نایاب نیست
2 جلوه صبح است شامم را به یاد روی دوست آسمان را بر شب من منت مهتاب نیست
1 بود ز روی تو روشن به صد دلیل مرا که روز هجر تو باشد شب رحیل مرا
2 ز ناوکت به دلم زخم دیگران به شد پر خدنگ تو شد بال جبرئیل مرا
1 دلبستگی نماند به وارستگی مرا وارستگی مباد ز دلبستگی مرا
2 آسودگی به شربت مرگم علاج کرد دشمن طبیب گشت درین خستگی مرا
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **