-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در دلم تا جای کرد از لطف آن رشگ ملک غیر او تا ثبت کردم غیرت او کرد حک
2 گفت فارغ ساز بهر من فان القلب لی گفتمش از جان برم فرمان فان الامر لک
3 رو بوصل تو نبردم چند گشتم کو بگو ای دل سرگشته خون شووزره چشمم بچک
4 اشگ خونین از جگر میریز بر روی زمین آه آتشناک ار جان میرسان سوی فلک
5 در جحیم نفس باشی چند با شیطان قرین در بهشت جان در آی و همنشین شو با ملک
6 گر تو مردی با هوای نفس میکن کارزار ور نه مانند زنان چادر بسر بند و لچک
7 بگذر از دنیای دون وسعی کن بهر جنان بهر حورالعین گذر کن زین عجوز مشترک
8 او بدور تو محیطست و توئی غافل ازو در میان آب و غافل ز آب میباشد سمک
9 آب و تابی در سخن باید که تاثیری کند اشک و آهی بایدت ای فیض آوردن کمک