1 در بزم تو ای شمع، منم زار و اسیر در کشتن من، هیچ نداری تقصیر
2 با غیر سخن کنی، که از رشک بسوز سویم نکنی نگه، که از غصه بمیر
1 نقد دل خود بهائی آخر سره کرد در مجلس عشق، عقل را مسخره کرد
2 اوراق کتابهای علم رسمی از هم بدرید و کاغذ پنجره کرد
1 پای امیدم، بیابان طلب گم کردهای شوق موسایم، سر کوی ادب، گم کردهای
2 باد گلزار خلیلم، شعله دارم در بغل نالهٔ ایوب دردم، راه لب گم کردهای
1 ای دل، که ز مدرسه به دیر افتادی وندر صف اهل زهد غیر افتادی
2 الحمد که کار را رساندی تو به جای صد شکر که عاقبت به خیرافتادی