1 در بزم می از لطافت جام و مدام افتاده معاشرین در اندیشۀ خام
2 قومی همه می بیند و قومی همه جام من مست تو و فارغ از این شبهه عام
1 آن نه زلفیست که پیچیده بدور ذقن است چنبر لاله و نسرین و گل و یاسمن است
2 آن نه چشمست و نه ابرو و نه مژگان دراز آفت جان و بلای سر و آزار تن است
1 امروز خرمن گل و نسرین و سوسنست وینمونه بازغالیه و مشگ ولادنست
2 ای کز سرم میگذری باش یک زمان کافشانمت بپای روانی که در تن است
1 چون کاروان دشت بلا ره بشام کرد صبح امید اهل حرم رو بشام کرد
2 قوم یهود از پی تأئید کیش خویش ؟؟ را به ستن دست اهتمام کرد