- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در آتشم از چهره برافروختهای چند چون شعله ز هم سرکشی آموختهای چند
2 روشن نشود بخت ز جمعیت داغش در سینه دلم ساخته با سوختهای چند
3 ریزند به سر خاک، پی صید ضعیفی چون دام به هم، چشم تهی دوختهای چند
4 چون جلد کتابند، بغل کرده پر اجزا یک حرف ز صد سطر نیاموختهای چند
5 قدسی مکن از اهل زمان شکوه، چه داری چشم خوشی از ناخوشی آموختهای چند؟