- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به چشم من ز دگر روزها فزون شدهای نظر در آینه افگن ببین که چون شدهای
2 دگر به دیده چنانی که دل گمان دارد که حالی از چمن ای تازه گل برون شدهای
3 شدم به یک نظر از هوش، وه که چون شد حال به مجلسی که بدین تازگی درون شدهای
4 چه رنگ و بوست که دیگر ز دیدنش داغم به خون کیست کزینگونه لالهگون شدهای
5 چنان به گریهٔ من خنده میزنی که مگر نه ارغوانی ازین قطرههای خون شدهای
6 رهم زدی به سخن الله این چه شیرینیست که دلفریبتر از شکر و فسون شدهای
7 ز غیرت که فغانی به خود زدی آتش بگو چه شد که همه آفت و جنون شدهای