1 در کتم عدم عقل خیالی بسته در پردهٔ آن خیال خوش بنشسته
2 وهم آمده و مزاحم عقل شده کوری و کری به همدگر پیوسته
1 نعمت الله است دائم با خدا نعمت از الله کی باشد جدا
2 در دل و دیده ندیدم جز یکی گر چه گردیدم بسی در دو سرا
1 بندهٔ ساقی ما شو تا شوی سلطان ما جان فدا کن تا شوی جانان ما ای جان ما
2 چشم صورت بین ببند و دیدهٔ معنی گشا تا ببینی بر سریر ملک دل سلطان ما
1 دل ما گشته است دلبر ما گل ما بی حد است و شکّر ما
2 ما همیشه میان گل شکریم زان دل ما قوی است در بر ما
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به