در من این هست که صبرم ز نکورویان از سعدی شیرازی غزل 122

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست

1 در من این هست که صبرم ز نکورویان نیست زرق نفروشم و زهدی ننمایم کان نیست

2 ای که منظور ببینی و تأمل نکنی گر تو را قوت این هست مرا امکان نیست

3 ترک خوبان خطا عین صوابست ولیک چه کند بنده که بر نفس خودش فرمان نیست

4 من دگر میل به صحرا و تماشا نکنم که گلی همچو رخ تو به همه بستان نیست

5 ای پری روی ملک صورت زیباسیرت هر که با مثل تو انسش نبود انسان نیست

6 چشم برکرده بسی خلق که نابینااند مثل صورت دیوار که در وی جان نیست

7 درد دل با تو همان به که نگوید درویش ای برادر که تو را درد دلی پنهان نیست

8 آن که من در قلم قدرت او حیرانم هیچ مخلوق ندانم که در او حیران نیست

9 سعدیا عمر گران مایه به پایان آمد همچنان قصه سودای تو را پایان نیست

عکس نوشته
کامنت
comment