- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
در جامع بعلبک وقتی کلمهای همیگفتم به طریق وعظ با جماعتی افسرده دل مرده ره از عالم صورت به عالم معنی نبرده. ,
دیدم که نفسم در نمیگیرد و آتشم در هیزم تر اثر نمیکند. ,
دریغ آمدم تربیت ستوران و آینه داری در محلت کوران. ولیکن در معنی باز بود و سلسله سخن دراز. ,
در معانی این آیت که «و نَحن اَقرَبُ الیه مِنْ حَبل الورید» سخن به جایی رسانیده که گفتم: ,
5 دوست نزدیکتر از من به من است وینت مشکل که من از وی دورم
6 چه کنم با که توان گفت که او در کنار من و من مهجورم
من از شراب این سخن مست و فضاله قدح در دست که روندهای بر کنار مجلس گذر کرد و دور آخر در او اثر کرد و نعرهای زد که دیگران به موافقت او در خروش آمدند و خامان مجلس به جوش. ,
گفتم ای سبحان الله دوران با خبر در حضور و نزدیکان بی بصر دور. ,
9 فهم سخن چون نکند مستمع قوت طبع از متکلم مجوی
10 فسحت میدان ارادت بیار تا بزند مرد سخنگوی گوی