در غمش تا سوختم بخت شرارم از اسیر شهرستانی غزل 603

اسیر شهرستانی

آثار اسیر شهرستانی

اسیر شهرستانی

در غمش تا سوختم بخت شرارم شد بلند

1 در غمش تا سوختم بخت شرارم شد بلند خاک راهش تا شدم نام غبارم شد بلند

2 می رساند باده رنگین گل مستان به گل وقت ساقی خوش کز او نام بهارم شد بلند

3 رفتم از بیهوده گردی تا به مقصد بی دلیل آنقدر بیکار گردیدم که کارم شد بلند

4 شعله از خجلت ره سرچشمه اخگر گرفت هر کجا تیغ زبان آبدارم شد بلند

عکس نوشته
کامنت
comment