1 به چشم او نه نور و نی سرور است نه دل در سینهٔ او ناصبور است
2 خدا آن امتی را یار بادا که مرگ او ز جان بی حضور است
1 تو دانی که بازان ز یک جوهرند دل شیر دارند و مشت پرند
2 نکو شیوه و پخته تدبیر باش جسور و غیور و کلان گیر باش
1 می گشایم عقده از کار حیات سازمت آگاه اسرار حیات
2 چون خیال از خود رمیدن پیشه اش از جهت دامن کشیدن پیشه اش
1 نه هر کس از محبت مایه دار است نه با هر کس محبت سازگار است
2 بروید لاله با داغ جگر تاب دل لعل بدخشان بی شرار است
1 مثل آئینه مشو محو جمال دگران از دل و دیده فرو شوی خیال دگران
2 آتش از ناله مرغان حرم گیر و بسوز آشیانی که نهادی به نهال دگران
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به