1 در هجر تو گر دلم گراید به خسی در بر نگذارمش که سازم هوسی
2 ور دیده نگه کند به دیدار کسی در سر نگذارمش که ماند نفسی
1 راه عشق از روی عقل از بهر آن بس مشکلست کان نه راه صورت و پایست کان راه دلست
2 بر بساط عاشقی از روی اخلاص و یقین چون ببازی جان و تن مقصود آنگه حاصلست
1 زهی مه رخ زهی زیبا بنامیزد بنامیزد زهی خوشخو زهی والا بنامیزد بنامیزد
2 غبار نعل اسب تو به دیده درکشد حورا زهی سیرت زهی آسا بنامیزد بنامیزد
1 آنرا که خدا از قلم لطف نگارد شاید که به خود زحمت مشاطه نیارد
2 مشاطه چه حاجت بود آن را که همی حسن هر ساعت ماهی ز گریبانش برآرد