-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در حدیث لعلش آتش از زبانم میچکد چون برم نام لبش شهد از لبانم میچکد
2 اینقدر من آرزو دارم که گر بفشاریم اشک حسرت همچو مغز از استخوانم میچکد
3 حاصل کشت مرادم غیر داغ از ژاله نیست بس به جای آب خون از آسمانم میچکد
4 از نگاه چشم مست کیست کامشب تا به صبح زهر چون شبنم به روی گلستانم میچکد
5 از کمان غمزه ترکی در این گلشنسرا غنچه چون پیکان ز چشم باغبانم میچکد
6 بستهام دل بر پریرویی کز اینجا تا به مصر بوی یوسف از غبار کاروانم میچکد
7 در رهش قصاب من آن گوسفند لاغرم کاب چشم گرگ از چوب شبانم میچکد