1 در قمار عشق جانان باخت میخواهد دلم هرچه غیر از اوست با او تاخت میخواهد دلم
2 فارغم من در قمار عشق از سود و زیان با حریف خویش برد و باخت میخواهد دلم
3 میشناسم آشنایان را ولی با عاشقان آن که جانان را ز جان نشناخت میخواهد دلم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 ای لعل لبت کوثر و رویت چو بهشتی از نار محبت تو گِلَم را بسرشتی
2 گر کفر دو زلفت نبود رهزن ایمان شیطان صفتش در ره رضوان چه بهشتی
1 ساقیا خیز که من نیز برآن برخیزم که به جامی ز سر جان و جهان برخیزم
2 خرم آنروز که دیوانه وش اندر طلبت با دو صد سلسله از اشک روان برخیزم
1 به کوی میکده دی هاتفی بشارت برد که فضل حق گنه مِی کشان به غارت برد
2 دلم ز پیر خرابات شکرها دارد که رنجها پی تعمیر این عمارت برد
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به