به وقت گل پی معشوق و از اوحدی مراغه‌ای غزل 149

اوحدی مراغه‌ای

آثار اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

به وقت گل پی معشوق و باده باید رفت

1 به وقت گل پی معشوق و باده باید رفت سوار عیش تراند، پیاده باید رفت

2 چمن بسان بهشتی گشاده روی طرب در آن بهشت به روی گشاده باید رفت

3 بهشت خوش نبود بی‌جمال نازک یار یکی دو ره پی آن حورزاده باید رفت

4 ز سیب ساده بود شاخها به موسم گل به بوی آن رخ چون سیب ساده باید رفت

5 چون سر برون نهی از شهر و روی در صحرا بزرگ‌زادگی از سهر نهاده باید رفت

6 در آن زمان که به عزم طرب شوی بر پای نشاط باده به سر در فتاده باید رفت

7 برای کاسه گرفتن سبو چو زد زانو پیاله وار بر ایستاده باید رفت

8 ز باده پر قدحی چند نوش کرده دگر به دست بر قدحی پر ز باده باید رفت

9 ازین جهان چو همی باید، اوحدی، رفتن به کام داد دل خویش داده باید رفت

عکس نوشته
کامنت
comment