1 در مستی اگر زمن گناهی آید شاید که دلت سوی جفا نگراید
2 چشمت به خمار عالمی بر هم زد گر من گنهی کنم به مستی شاید
1 زلف سرمستش چو در مجلس پریشانی کند جان اگر جان را نیندازد گرانجانی کند
2 عقلها را از پریشان زیستن نبود گزیر اندر آن مجلس که زلف او پریشانی کند
1 شاها درِ تو قبله شاهان عالم است گردون تو را مسحر و گیتی مسلم است
2 مقصود آفرینش عالم تویی از آنک ذات مطهرت سبب نظم عالم است
1 سپیده دم که صبا مژده بهار دهد دم هوا مدد نافه تتار دهد
2 دل مرا که فراموش کرد عهد وصال نسیم باد صبا بوی زلف یار دهد