1 در دهر سیه سپیدم افکند بخت سیه سپید کارم
2 با بخت سیه عتاب کردم کز بس سیهیت دلفکارم
3 بخت آمد و خون گریست پیشم کز رنگ سیاه شرمسارم
4 اما چکنم قبول کن عذر کز مرگ امام سوگوارم
5 سلطان ائمه عمدة الدین کو بود مراد روزگارم
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 لعل او بازار جان خواهد شکست خندهٔ او مهر کان خواهد شکست
2 عابدان را پرده این خواهد درید زاهدان را توبه آن خواهد شکست
1 مرا دانهٔ دل بر آتش فتاده است از آن نعرهٔ من چنین خوش فتاده است
2 به هفت آسمان هشتمین در فزایم ز دود دلی کاسمانوش فتاده است
1 دست قبا در جهان نافه گشای آمده است بر سر هر سنگ باد غالیهسای آمده است
2 ابر مشعبد نهاد پیش طلسم بهار هر سحر از هر شجر سحر نمای آمده است
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به