-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در بستن تمثال تو حیرت رقمستی بینش که به پرگار گشایی علمستی
2 غم را به تنومندی سهراب گرفتم خود موج می از دشنه رستم چه کمستی؟
3 بیداد بود یکسره هشتن به کمر بر زلفی که ز انبوهی دل خم به خمستی
4 خرسندی دل پرده گشای اثری هست شادم که مرا این همه شادی به غمستی
5 گفتن ز میان رفته و دانم که ندانی با من که به مرگم ز تو پرسش ستمستی
6 این ابر که شوید رخ گلهای بهاری از دامن ما پرورش آموز نمستی
7 در بادیه از ریزش خونابه مژگان رو داد مرا هر رگ خاری قلمستی
8 زان سان که نظر خیره کند برق جهانسوز با حرف تمنای تو گفتن دژمستی
9 در عهد تو هنگام تماشای گل از شرم نظاره و گل غرقه خوناب همستی
10 زین نقش نوآیین که برانگیخته غالب کاغذ همه تن وقف سپاس قلمستی