- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در بزم چو با عارض پر نور نشیند صد شمع شبیخون زده از دور نشیند
2 زخمی که بود بی نمک جور تو در دل شرمنده تر از مرهم کافور نشیند
3 گردیده ز یاد نگهی وحشی الفت دل نیست عجب گر ز برم دور نشیند
4 حسنت چود درد پرده ناموس گلستان رسوا شود آن غنچه که مستور نشیند
5 گر عقل فلاطون شده بی نشئه سودا افسرده تر از باده بیزور نشیند
6 گر باده ز یاد نگهت مست نباشد کی نشئه می در سر مخمور نشیند
7 مانند اسیر آن شود ایمن که ز عشقت در سایه نخل چمن طور نشیند