1 در همه آئینه ای اسما نگر بلکه با اسما مسما می نگر
2 خو ش بیا با ما درین دریا در آ بحر را می بین و در دریا نگر
1 نور تجلی او ساخت منور مرا صورت او شد پدید کرد مصور مرا
2 پیر خرابات عشق داد مرا جام می ساقی رندان خود کرد مقرر مرا
1 ای دل ار عاشقی بیا از جان دلبر از جان بجو ز جان جانان
2 حکمت این حکیم را بنگر که در آن می شود خرد حیران
1 بیا ای مومن صادق بگو صلوات پیغمبر اگر از جان شدی عاشق بگو صلوات پیغمبر
2 دل خود را منور کن جهانی پر ز عنبر کن دهان پر شهد و شکر کن بگو صلوات پیغمبر