در کویش ای رقیب همین درد از سحاب اصفهانی غزل 19

سحاب اصفهانی

آثار سحاب اصفهانی

سحاب اصفهانی

در کویش ای رقیب همین درد بس مرا

1 در کویش ای رقیب همین درد بس مرا کز چون تو نا کسی نکند فرق کس مرا

2 نه جور خاری و نه جفای گلی دریغ زآسایشی که بود به کنج قفس مرا

3 با پاکدامنان هوس الفتیش نیست آن به که باز داند از اهل هوس مرا

4 نزدیک گشته محمل آن ماه نو سفر کز دل رسد به گوش صدای جرس مرا

5 آن نور دیده رفت و فراقش زدیده برد نوری که بود از رخ او منقبس مرا

6 چون دسترس به دامن او نیست ای اجل بر دامن تو کاش بود دسترس مرا

7 گر سوز ناله ام بود این بهر آشیان گیرم که جمع گشت یکی مشت خس مرا

8 در کنج فقر ترک هوس کرده و کنون باشد نه بیم دزدونه خوف عسس مرا

9 گوید ببال از اینکه به جولانگه (سحاب) آلوده شد به خاک تو نعل فرس مرا

عکس نوشته
کامنت
comment