در تن سوخته چندانکه از بابافغانی شیرازی غزل 253

بابافغانی شیرازی

آثار بابافغانی شیرازی

بابافغانی شیرازی

در تن سوخته چندانکه نفس می گنجد

1 در تن سوخته چندانکه نفس می گنجد جان بیاد تو درین تنگ قفس می گنجد

2 در دل تنگ من ای شمع سراپرده ی جان جز خیال تو مپندار که کس می گنجد

3 گلشن عیش مرا تنگ چنان ساخت قضا که در آنجا نه هوا و نه هوس می گنجد

4 نکنم در چمن کوی تو یاد گل و سرو که در آن باغ نه خاشاک و نه خس می گنجد

5 گل گل از آه من آن غنچه ی سیراب شکفت ای دل خسته فسون خوان که نفس می گنجد

6 برو ای زاهد افسرده که در صحبت شمع غیر پروانه کجا ذکر مگس می گنجد

7 چون فغانی نیم از یاد تو غافل نفسی تا زبان در دهنم همچو جرس می گنجد

عکس نوشته
کامنت
comment