-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به خود پیچیدهام نالیدنم نتوان گمان بردن به رنگ رشته فربه گشتهام لیک از گره خوردن
2 حضور زندگی، آنگاه استغنا، چه حرفست این نفس را بر در دل تا به کی ابرام نشمردن
3 دلی پرواز ده کز ننگ کم ظرفی برون آیی زصافی میتواند قطره را دریا فرو بردن
4 سیه بختی به سعی هیچکس زایل نمیگردد مگر آتش برآرد ترک، هندو را پس از مردن
5 غم جمعیت دل مضطرب دارد جهانی را ز گوهر تا کجا دریا شکافد جیب افسردن
6 مزاج عشق در سعی فنا مجبور میباشد ز منع سوختن نتوان دل پروانه آزردن
7 بهحکم عجز ننگ طینت ما بود گیرایی به خاک ما نمیخواهد مروت دام گستردن
8 به هر واماندگی زین بیشتر طاقت چه میباشد که باید همچو شمعم تا عدم خود را بسر بردن
9 طربهای هوس شاید به وحشت کم شود بیدل به چین میبایدم چون ابر چندی دامن افشردن