1 در بحث بسی بگفتگو پیچیدم بس قشر سخن شنیدم و فهمیدم
2 چون مغر رسید و سر بیگانه نداشت خود گفتم و خود شنیدم و خود دیدم
1 میتوان برداشت دل از خویش و شد از جان جدا لیک مشکل میتوان شد از بر یاران جدا
2 صحبت یاران خوشست و الفت یاران خوشست این دو با هم یارباید این جدائی آن جدا
1 بیمار زارم انت الطبیب درد تو دارم انت الحبیب
2 از تست دردم گرد تو گردم درمان من کن انت الطبیب
1 مرا که دل زغم معصیت ورق و رقست امید نور تجلی زحق طبق طبق است
2 غمم ازو بود و شادمانی دل او زیمن دوست همه درد من بیک نسق است