1 در بحث بسی بگفتگو پیچیدم بس قشر سخن شنیدم و فهمیدم
2 چون مغر رسید و سر بیگانه نداشت خود گفتم و خود شنیدم و خود دیدم
1 از دو عالم دردت ای دلدار بس باشد مرا کافر عشقم اگر غیر تو کس باشد مرا
2 با تو باشم وسعت دل بگذرد از عرش هم بی تو باشم هر دو عالم یک قفس باشد مرا
1 قد تجلی جماله جلوات و تبدی جلاله سطوات
2 لم یدع فی الصدور من قلب سلبه للقوب بالحرکات
1 گرنکندی بسته ماند اینجا دلت تو بمانی بیدل آنجا در عذاب
2 حسرتی ماند بدل آنرا که داد دل بچیزی گر نشد زان کامیاب