به زور شعلهٔ آواز حسرت‌ از بیدل دهلوی غزل 2136

بیدل دهلوی

آثار بیدل دهلوی

بیدل دهلوی

به زور شعلهٔ آواز حسرت‌ گرم رفتارم

1 به زور شعلهٔ آواز حسرت‌ گرم رفتارم چو شمع از ناتوانی بال پرواز است منقارم

2 اگر چه بوی‌ گل دارد ز من درس سبکروحی همان چون آه بر آیینهٔ دلها گرانبارم

3 ز ترک هرزه‌ گردی محو شد پست و بلند من به رنگ موج‌ گوهر آرمیدن‌ کرد هموارم

4 چه مقدار انجمن پرداز خجلت بایدم بودن که عالم خانهٔ آیینه است و من نفس وارم

5 شکست از سیل نپذیرد بنای خانهٔ حیرت نمی‌افتد به زور آب چون آیینه دیوارم

6 کسی جز منتهی مضمون عنوانم نمی‌فهمد به سر دارد ز منزل مهر همچون جاده طومارم

7 به دل هر دانه‌ای از ریشهٔ خود دامها دارد مبادا سر برون آرد ز جیب سبحه زنارم

8 بنای نقش پایم در زمین خاکساریها که از افتادگی با سایه همدوش است دیوارم

9 ز حال رفتگان شد غفلتم آیینهٔ بینش به چشم نقش همچون جادهٔ خوابیده بیدارم

10 ز شرم عیب خود چشم از هنر برداشتم بپدل که چون طاووس پای خوبش باشد خار گلزارم

عکس نوشته
کامنت
comment