من خسته چون ندارم، نفسی از سعدی شیرازی مفرد 22

سعدی شیرازی

آثار سعدی شیرازی

سعدی شیرازی

من خسته چون ندارم، نفسی قرار بی‌تو

1 من خسته چون ندارم، نفسی قرار بی‌تو به کدام دل صبوری، کنم ای نگار بی‌تو

2 ره صبر چون گزینم، من دل به باد داده که به هیچ وجه جانم، نکند قرار بی‌تو

3 صنما به خاک پایت، که به کنج بیت احزان به ضرورتم نشیند، نه به اختیار بی‌تو

4 اگرم به سوی دوزخ، ببرند باز خوش خوش بروم ولی به جنت، نکنم گذار بی‌تو

5 سر باغ و بوستانم، به چه دل بود نگارا که به چشم من جهان شد، همه زرنگار بی‌تو

6 نفسی به بوی وصلت، زدنم بهست جانا که چنین بماند عمری، من دلفگار بی‌تو

7 تو گمان مبر که سعدی، به تو برگزید یاری به سرت که نیست او را، سر هیچ یار بی‌تو

عکس نوشته
کامنت
comment