1 منه غرامت خاقانیا نهاد فلک را ببین فلک به چه ماند در آن نهاد که هستش
2 فلک به مسخرهٔ مست پشت خم ز فتادن ز زخم سیلی مردان کبود گردن پستش
3 به شب هزار پسر جرعه ریخته به سرش بر به روز مشعلهٔ تابناک داده به دستش
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 مرا دانهٔ دل بر آتش فتاده است از آن نعرهٔ من چنین خوش فتاده است
2 به هفت آسمان هشتمین در فزایم ز دود دلی کاسمانوش فتاده است
1 دست قبا در جهان نافه گشای آمده است بر سر هر سنگ باد غالیهسای آمده است
2 ابر مشعبد نهاد پیش طلسم بهار هر سحر از هر شجر سحر نمای آمده است
1 لعل او بازار جان خواهد شکست خندهٔ او مهر کان خواهد شکست
2 عابدان را پرده این خواهد درید زاهدان را توبه آن خواهد شکست
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به