منم آنکه گلشن عشق را از اوحدی مراغه‌ای غزل 652

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

منم آنکه گلشن عشق را چمنم، ببین

1 منم آنکه گلشن عشق را چمنم، ببین گذری کن و گل و سوسن و سمنم ببین

2 تو و او که باشد؟ از این دویی چه کنی سخن؟ همه اوست این نه تویی، بدان، نه منم، ببین

3 در و بام خلوت من پر است ز نقش او به تو شرح واقعه بیش از این چه کنم؟ ببین

4 ز درش به روز من ار چه دور همی‌روم شب تیره بر سر کوی او وطنم ببین

5 به دیار ما چو به دوستی گذرت بود سخنم مپرس ز دشمنان، سخنم ببین

6 نخورم بر غم تو باده جز بعلانیه تو به سر من چو نمی‌رسی، علنم ببین

7 چو پس از منت هوس تفرج دل کند بر خاک من رو و بازکن کفنم، ببین

8 ز خدای و نفس خود، ار چنان که تو واقفی نفس خدای ز جانب یمنم ببین

9 مکن، اوحدی، طلبم، که غایبم از زمین بهل این زمین و برون از این زمنم ببین

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر